۶/۰۷/۱۳۹۴

مفهوم شناسی وحی:



بسم الله الرحمن الرحیم
مفهوم شناسی وحی:                                       تحقیق کننده: علی ظفر یوسفی
چکیده
در همه ی تحلیل ها و برداشت های که از «وحی» شده روز به روز این پدیده پیچیده شده؛ هر کس به نوعی «وحی» را تفسیر و تبیین کرده، کسی در این مورد از نگاه عرفان نگریسته و آن را یک تجربه ای عرفانی قلمداد کرده، کسی از نگاه تجربه ای دینی آن را یک امر تکرار پذیر و در همه عصر  تسرّی داده، از کسانی دیگر هم از  نگاه فلسفی و عقلی این پدیده را به بررسی گرفته اند؛ بعضی از طرف داران تجربه ای دینی «وحی» را مرتبط به تجربه ای دینی دانسته اند؛ در این میان آن چه که رهگشایی همه است این است که باید به منبع اصلی وحی رجوع کرد تا بیان حقیقت گردد یا این که متعبدانه به وحی نگریسته شود در غیر آن صورت پی بردن به ماهیت و حقیقت وحی کار مشکلی خواهد بود؛ هدف اصلی در این نوشتار این است که «وحی» را جز از راه صاحب وحی نه می توان شناخت، باید عاجزانه اعتراف کرد؛ تحلیل های عقلی و فلسفی ره به جایی نه برده و نخواهد برد، نه این که «وحی» عقل گریز باشد بلکه وحی امر فرا عقلی و یک امر آسمانی هست، آن چه که از «وحی» می فهمیم همانا ابلاغ رسالت به پیامبران است که این ابلاغ پیام از راه فرشته، از وراء حجاب یا هم از به طور مستقیم صورت گرفته است.
واژگان کلیدی: وحی، عرفان، شهود، الهام و....
مقدمه
در ادیان توحیدی و آسمانی آن چه جوهر اصلی آن را تشکیل می دهد پدیده ای «وحی» است، منشا ادیان آسمانی وحی بوده که یک پیامبر بعد از وحی الهی به رسالت مبعوث می گردید؛ در دین اسلام پدیده ای «وحی» از پایه های اصلی دین و عقیده است از این جهت بیشتر مورد توجه و عنایت محققان قرار گرفته؛ در آغاز بعثت پیامبر اسلام ص کفار و مشرکین، «وحی» را مورد شک و تردید قرار دادند و پیامبر را شاعر خواندند، اگر امروز در باره ای «شناختن وحی» شبهاتی مطرح می گردد یک امر تازه ای نیست، اما فرقش این جاست که امروز با کمی آب و تاب و تعقیدات لفظی این مسئله را بازتاب می دهند، آن را یک امر برون دینی دانسته و به تحلیل های فکری شان می پردازند؛ در حال که «وحی» باید از منظر درون دینی مفهوم شناسی گردد، به مراجعه به آیات و گفته های صاحبان وحی این مسئله بررسی گردد؛ وحی از اموری نیست که تحت تجربه و آزمون در آید، وحی فراتر از تجربه و آزمون است.
وحی در لغت
ابن منظور در لسان العرب در رابطه به معنای لغوی «وحی» گفته است: «وحی» همان اشاره، کتابت، رساله، الهام، کلام پوشیده و خفی و هر آن چه که به مخاطب القا می کنی؛ گفته شده: «اوحیت الیه (الکلام) و اوحیت وحیا و وحی وحیا و اوحی ایضا ای (کتب)» من به او وحی کردم یعنی کلامی گفتم، وحی کردم ، و او وحی کرد یک نوع وحی را، یعنی که نوشت.[1]
امین الاسلام طبرسی در باره ای اصل وحی چنین گفته است: «أصل الوحي عند العرب ان يلقي الإنسان إلى صاحبه شيئا بالاستتار و الاخفاء[2]» اصل «وحی» نزد عرب ها این است که انسان چیزی را با استتار و مخفی به رفیق خود القا کند.
قدر مشترک همه معانی لغوی «وحی» که در کتب لغة ذکر شده همانا «استتار و خفا» هست که کسی به شخص دیگر حرفی یا کتابتی را به نحو خفا القا کند.
در اصطلاح
 «وحی» عبارت است از  دریافت مطالبی از جانب خداوند به بنده برگزیده‌ای كه مأمور هدایت مردم می‌باشد از راه غیر عادی است ]نه از راه حس، عقل، حدس، و امثال آن [تا اینكه آن انسان بعد از یادگیری آن مطالب را به مردم برساند.[3]
اگر بخواهیم بین معانی لغوی و اصطلاحی «وحی» یک قدر مشترکی پیدا کنیم، می توانیم بگوییم که همان القای کلام است اما در معنی اصطلاحی به نحو خاص به پیامبران القا می گردد اما در معانی لغوی این امر عمومیت دارد.
مفاهیم مختلف وحی، از زبان وحی
در قرآن واژه ای «وحی» با همه مشتقاتش بیش از هفتاد بار نقل شده[4] هر بار هم به معانی مختلفی به کار برده شده که در این جا به این معانی وحی می پردازیم:
1)  الهام خودآگاه: «و اوحینا الی امّ موسی ان ارضعیه -القصص/7» ما به مادر موسی «وحی» کردیم که مرضعه ای موسی باشد. در این آیه بنا به تصریح علامه شیخ طوسی «وحی» به معنای وحی نبوت یا وحی در خواب نیست، بلکه «الهام» است[5].
2)  الهام غریزی یا ناخودآگاه: «و اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا النحل/68» و پروردگارت به زنبور عسل الهام كرد كه در كوه ها و درختان و بناها كه بالا مى برند خانه كن. کلمه «وحی»  در این آیه شریفه به معنای الهام غریزی تفسیر شده است. علامه طباطبایی در المیزان چنین می فرماید: «و اوحى ربك الى النحل» اين است كه خداوند به زنبور عسل از راه غريزه اى كه در بنيه او قرار داده الهام كرده[6].
3)  اشاره و رمز: «فخرج علی قومه فاوحی الیهم ان سبحوه بکرة و عشیا مریم/11»
او (زکریا) از محراب عبادتش به سوى مردم بيرون آمد و با اشاره به آنها گفت صبح و شام (به شكرانه اين نعمت) خدا را تسبيح گوئيد. «وحی» در این آیه به معنای اشاره هست[7].
4)   وسوسه ی شیطان: «ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم الانعام/121» شیاطین به اولیاء شان «وحی» می کنند.
«وحی» شیاطین به دوستان شان همان وسوسه و زینت دادن شرور است تا مومنین را گمراه سازند. در تفسیر نمونه در باب «وحی» شیطانی آمده است: «شياطين مطالب وسوسه انگيزى به طور مخفيانه به دوستان خود القا مى كنند، تا با شما به مجادله برخيزند»[8].
5)  آن چه که خداوند به ملایکه القا می نماید[9]: «اذ یوحی ربک الی الملایکة انی معکم فثبتوا الذین آمنوا... زیرا که پروردگارت به ملایکه «وحی» کرد که من با شما هستم کسانی که ایمان آورده اند را ثابت دارید الانعام/12»
6)  تسديد: «و جعلنا هم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصّلوة... و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما راهنمايي مي كردند، و انجام كارهاي نيك و برپاي داري نماز و... را بر ايشان وحي كرديم .
اين «وحي تشريعی» كه پيامبران الهي دريافت مي كردند، نمي باشد، بلكه توفيق افعال نيك و به اصطلاح ايصال به مقصود است كه از آن تعبير به وحي تسديدي و تأييدي مي شود، و امامان معصوم (ع ) نيز از آن موهبت الهي بهره مندند، ليكن وحي تشريعي مخصوص پيامبران است.[10]- الانبیاء/73-»
7)  وحی رسالی (ابلاغی): که در اکثر از هفتاد مرتبه در قرآن کریم استعمال شده[11]. «نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذا القرآن یوسف/3» ما با اين قرآن كه به تو «وحى» مى كنيم (در ضمن) بهترين داستان را برايت مى سراييم... «کذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا لتنذر ام القری و من حولها- الشوری/7- » و اين چنين به سويت «وحى» كرديم قرآنى عربى را تا مردم مكه و پيرامون آن را انذار كنى... «واتل ما اوحی الیک من الکتاب العنکبوت/45» وآنچه را كه از كتاب پروردگارت به تو «وحى» شده است (بر مردم) بخوان.
وحی رسالی یا ابلاغی مربوط پیامبران الهی است که هدف و مقصد اصلی در قرآن همین معنی مراد است و بقیه ای مفاهیم و معانی ارتباطی به پیامبران ندارد. این مقاله هم در صدد بررسی همین وازه است.
وحی در سنت
حارث بن هشام از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم) پرسيد: چگونه بر تو «وحى» مى شود؟ فرمود: گاهى فرشته اى نزدم مى آيد به صورت «صلصله جرس» كه در پيش رويم صدا مى كند و من از صداى او آنچه را كه مى خواهد بفهماند حفظ مى كنم، و اين قسم وحى از هر قسم ديـگرى بر من سخت تر است. و گاهى فرشته اى به صورت مردى نزدم ظاهر مى شود و با من حرف مى زند و من سخنانش را حفظ مى كنم [12].
عايشه مى گـويد: من خود ديده ام كه گاهى در روزهاى بسيار سرد، «وحى» بر آن جناب نازل مى شد و چـون از او جدا مى شد با اينكه روز سردى بود عرق از پيشانى مباركش سرازير مى گرديد.
و صدوق در كتاب توحيد به سند خود از زراره روايت كرده كه گفت : به امام صادق (عليه السلام) عرضه داشتم : فدايت شوم! آن غشى كه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم) هنـگـام نزول «وحى» دست مى داده چگونه بوده است؟ زراره مى گويد: امام (عليه السلام ) فرمود: اين در آن قسم «وحى» بوده كه بين آن جناب و خداى تعالى هيچ واسطه ى نبوده، و خداى تعالى خودش براى آن جناب تجلى مى كرده. مى گويد سپس امام در حالى كه اظهار خشوع مى كرد فرمود: اين همان نبوت است اى زراره[13].
و در علل الشرايع به سند خود از ابن ابى عمير، از عمرو بن جميع، از ابى عبداللّه (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: جبرئيل هر وقت بر آن جناب نازل مى شد مانند يك غلام پـيش رويش مى نشست، و هر وقت هم داخل مى شد اجازه مى گرفت.
و شيخ در امالى به سند خود از ابى عمير، از هشام بن سالم، از امام صادق (عليه السلام) روايت آورده كه گـفت: يكى از اصحاب ما به آن جناب عرضه داشت: اصلحك اللّه، رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم) گـاهى در حال طبيعى مى فرمود: جبرئيل چـنين گـفت، و يا مى فرمود: اين جبرئيل است كه مرا دستور مى دهد چنين كنم، و گاهى هم براى گرفتن «وحى» بى هوش مى شد، چـرا چنين بود؟ امام صادق (عليه السلام) در پاسخش فرمود: هر وقت مستقيما و بدون وساطت جبرئيل به آن جناب «وحى» مى شد، آن حالت به آن جناب دست مى داد، به خاطر اينكه گـرفتن «وحى» از خداى تعالى سنـگـين و دشوار بود. و هر وقت جبرئيل بين خداى تعالى و آن جناب واسطه مى شد آن حالت دست نمى داد، و در حال طبيعى مى فرمود: جبرئيل به من چـنين گـفت. و يا مى فرمود: اين جبرئيل است كه چنين مى گويد[14].
امکانیت وحی
بعض مادیین گفته اند که انسان یک جسم مادی و خاکی صرف است و «وحی» یک امر کاملا روحانی و لطیف بین این دو اصلا واسطه و سنخیتی نیست تا بتوان ارتباط بر قرار کرد.
باید در جواب گفت که انسان دارای دو بعد و دو جنبه هست یکی جسمانی و خاکی و دیگری روحانی، چون انسان بعد روحی دارد هیچ مانعی نیست اگر زمانی به عالم وراء ماده ارتباط بگیرد این چیزی است که پدیده ای «وحی» از همین جا سرچشمه می گیرد. «وحی» پدیده ای روحی است که در بعض از افراد مردم یافت می شود، این افراد از بقیه به نسبت ویژگی های روحی شان از بقیه امتیاز دارند باهم فرق می شوند آن ها سزاوار ارتباط گرفتن به ملا اعلی را دارند.[15]
گونه های تحلیل وحی در کلام شهید استاد مطهری
در مورد تلقی های از «وحی» در کل، سه نظریه هست:
الف: نظريه عاميانه
يك نظريه، نظريه عاميانه است. يك نظرى عوام الناس دارند و آن اين است كه تا مى‏گويند «وحى» اين طور به فكرشان مى‏رسد كه خداوند در آسمان است، بالاى آسمان هفتم مثلا، در نقطه خيلى خيلى دورى، و پيغمبر روى زمين است، بنابراين فاصله زيادى ميان خدا و پيغمبر وجود دارد، خدا كه مى‏خواهد دستورهايش را به پيغمبرش برساند نياز دارد به يك موجودى كه بتواند اين فاصله را طى كند و آن موجود قهرا بايد پر و بال داشته باشد تا اين فاصله را طى كند، و از طرفى هم بايد عقل و شعور داشته باشد كه بتواند دستورى را از خدا به پيغمبر القاء كند. پس اين موجود بايد از يك جنبه انسان باشد و از يك جنبه مرغ...
ب: نظريه روشنفكرانه‏
اينجا تفسير نقطه مقابلى وجود دارد كه اين هم انكار نبوت نيست، كسى كه اين حرف را مى‏زند نه مى خواسته انكار كند ولى پيش خودش اين جور خواسته تفسير كند و كرده است. سيد احمد خان هندى كه يك سبك خاصى تفسير نوشته تقريبا چنين فكرى دارد، و بعضى افراد ديگر. بعضى از افراد خواسته‏اند كه حقايقى مانند «وحى» از جانب خدا و نزول فرشته و سخن خدا و قانون آسمانى را يك نوع تعبيرات بدانند، تعبيرات مجازى كه با مردم عوام جز با اين تعبيرات نمى‏شد صحبت كرد.
مى‏گويند پيغمبر يك نابغه اجتماعى است ولى يك نابغه خيرخواه. يك نابغه اجتماعى كه اين نبوغ را خداوند به او داده است در جامعه‏اى پيدا مى‏شود، اوضاع جامعه خودش را مى‏بيند، بدبختي هاى مردم را مى‏بيند، فسادها را مى‏بيند، همه اينها را درك مى‏كند و متأثر مى‏شود و بعد فكر مى‏كند كه اوضاع اين مردم را تغيير بدهد. با نبوغى كه دارد، يك راه صحيح جديدى براى مردم بيان مى‏كند...[16]
ج: حد وسط
نظريه سومى در اينجا وجود دارد كه نه مسأله «وحى» را به آن شكل عاميانه قبول مى‏كند و نه آن را يك امر عادى تلقى مى‏كند منتها در سطح نوابغ بشرى؛ بلكه معتقدند كه در همه افراد بشر - ولى به تفاوت - غير از عقل و حس يك شعور ديگر و يك حس باطنى ديگر هم وجود دارد و اين در بعضى از افراد، قوى است و آنقدر قوى مى‏شود كه با دنياى ديگر واقعا اتصال پيدا مى‏كند به طورى كه واقعا درى از دنياى ديگرى به روى او باز مى‏ شود؛ يعنى [وحى‏] تنها فعاليت وجود خودش نيست، نبوغ خودش نيست، بلكه او فقط استعداد ارتباط با خارج از وجود خودش را دارد.[17]
وحی یا شعور مرموز
اعتقاد به «وحی»  اساس تمام رسالت ها و ادیان آسمانی است و پایه ای آن  داشتن روح نیرومندی است که بتواند معارف الهی را بدون واسطه یا از طریق فرشته ای دریافت کند. دانشمندان در این باره چنین گفته اند: «وحی عبارت است از این که خداوند به یکی از بندگان برگزیده ای خود، راه های هدایت و انواع علوم را بیاموزاند ولی از یک طریق مرموز و خارج از متعارف[18]»
تحليل عقلاني و فلسفی وحي
در دیدگاه عقلی و فلسفی، وحي استكمال و بالندگي عقل نظري و عملي است، و پيامبركسي است كه تمام مراتب عقل نظري و عملي را در پرتو ارتباط با عقل فعّال، به فعليّت تام رسانده و معرفت وحياني، مرتبه اي از معرفت عقلاني تلقي شده است.
برخي از حكماي اسلامي بويژه مشاييّان ... به این باور بودند كه روان انسان در ظهور و شكوفايي استعداد معرفت جويي و درك حقايق، مي بايست از موجود مجردي به نام «عقل فعّال » الهام جويد. بدين سان هر قدر روح انسان نيرومندتر و صاف تر باشد، پيوند وي با عقل فعّال مستحكم تر و بهره اش از معلومات او افزون تر خواهد بود. مطابق اين نگرش، جبرئيل كه در زبان شرع وارد شده است، بر همين عقل دهم تطبيق مي گردد، و پيامبران همان نخبگان و افراد نمونه اي هستند كه روحي قوي و ضميري صاف و پاك دارند و ارتباط آنان با عقل فعّال، چنان است كه مي توانند معارف رابي واسطه و بدون تعليم بشري از او دريافت نمايند[19].
نا رسایی این تحلیل:  هر چند طرّاحان اين فكر در مورد «وحي»، كوشيدنده اند پيامبري و وحي را به جهات گوناگون (عرضه و ارائه شريعت و هدايت مردم و التزام بر تعاليم خويش ...) از راه و روش استدلالي و فلسفي امتياز دهند، با اين حال به نظر نمي رسد كه اين تفسير چندان به حقيقت نزديك باشد؛ زيرا
اوّلاً ـ گمان نمي رود كه صاحبان «وحي» و پيامبري چنين تصويري از سنخ معرفت وحياني و روش و مقدمات آن داشته باشند. سيرة علمي انبيا مبيّن اين معنا نيست كه آنان از خلال تأملات فلسفي و استنتاجات منطقي به مرحله ي رسيده باشند كه از عقل فعّال سود برند. آنان همواره خويش را در شمار انسان هاي عادي و مانند ديگران مي دانستند؛ با اين تفاوت كه سخن شان موهبت الهي و از عالم غيب است .
قالت رسلهم ان نحن الاّ بشر مثلكم الله يمن علي من يشاء من عباده. ابراهیم/12.
پيامبران شان به ايشان گفتند: «ما جز انسانهايي مانند شما نيستيم وليكن خدا بر هر كه از بندگان خويش بخواهد (به نعمت نبوت) منّت مي نهد.»
تاريخ، پيامبري را گزارش نكرده است كه دعوي فيلسوفي و فرهيختگي مصطلح كرده باشد.
ثانياً ـ حاصل اين مقال، مساوات ساحت معرفت وحياني و معرفت عقلي است. با توجه به اينكه حوزه ها و قلمروهاي معارف معمول بشري، مرزهاي معيّن و مشخصي دارند، و همان طور كه حس و تجربه در مدار تعقل محض راه ندارد، عقل محض نيز از نفوذ و راهيابي در قلمرو كشف و شهود و علم حضوري محروم است. بنابراين در حالي كه مي دانيم طريق معرفت وحياني، طريقي رازآميز و ناشناخته و به تمامي، از راه ادراكات كلّي ِ عقلي جداست و محتواي پيام وحي هرگز به انديشه هاي متفكران خطور نكرده است، چگونه مي توان آن را در مرتبه ادراك فلسفي و اصول عقلي تفسير كرد؟
ثالثاً ـ اين استنباط، برآمده از مبادي و اصولي است كه بسياري از آنها را امروزه ناموجه، و بلكه مردود مي دانند...[20]
وحی؛ تجربه، الهام، کشف و شهود عرفا
با این که وحی با الهام عرفا تفاوت ماهوی دارد اما بعضی از مدعیان تفکر دینی خواستند وحی را از مرتبه ی عالیه به پایین آورند و در سرحد یک تجربه برسانند که این تجربه شاید به دسترس هرکس باشد و عرفا نیز آن را تجربه می کنند اما با کمی تفاوت در این بخش فرق وحی با الهام، کشف و شهود عرفا روشن خواهد شد.
فرق الهام و وحی:  درست است که وحی و الهام با هم مشترکاتی دارد اما این وجوه اشتراک به هیچ گونه نمی تواند مبین یگانگی وحی و الهام باشد.
 «وحی» فرود آمدن فرشته و سخن گفتن با پیامبر است و الهام نوعی احساس و ادراک درونی و خلجانات روحی است که گاه به آدمی دست می دهد، نمونه آن الهامات شاعرانه و عارفانه است که قابل درک است اما منبع و سرچشمه اش روشن نیست، در صورتی که منبع وحی روشن است، وحی، خود منشا صدور احکام و قوانین تازه ای برای بشر است اما الهام تنها کشف قوانین هستی است[21]
خصیصه ای مشترک هر نوع تجربه باطنی و معرفت مستقیم و بی واسطه این است که متن آن واقعه و حال را نمی توان به دیگری انتقال داد این تمایز را نمی توان نادیده گرفت که معرفت وحیانی هر چند تجربه باطنی شخص پیامبر ص است، ولی منشا بعثت پیامبر می باشد به خلاف تجارب عارفانه و مکاشفات دیگر که ارزش فردی دارد به عبارت دیگر اساسا هدف وحی نبوی رسیدن پیام الهی به مردم است، بدین جهت تجارب عرفانی پیامبرانه در عین این که حکایت از حال درونی پیامبر دارد، محتوای همگانی و بعثت به سوی جامعه را دارد. و از این جهت سخن ناصواب خواهد بود که گفته شود: «یامبران در کتب شان چیزی جز کشف و شهودشان را نگفته اند و در کشف و شهود هم پروای دیگران نیست» زیرا این درست است که کتاب آسمانی حاصل کشف و شهود پیامبر است لکن متن و محتوای این کشف بگونه ای است که مخاطبه با دیگران را مطرح می کند و چگونگی روابط حیات انسان ها را بیان می دارد[22]. یعنی در این کشف و شهود فقط پیامبر وسیله ای است برای نزول وحی. بناء براین اساسا تجربه ای عارفانه با پیامبرانه از لحاظ اهداف و اغراض تفاوت دارد.
علامه اقبال هم بر این باور است که وحی همان کشف عرفانی و تجربه ای معنوی است، خدای متعال در این احساس درونی، خود را بر انسان تجربه کننده منکشف می سازد، این تجربه توسط قلب انجام می گیرد[23].
بعضی دیگر همانند صبحی صالح معتقد است که تفاوت جدی و اساسی بین «وحی» و کشف عرفا وجود دارد، کشف عارفان مانند  الهام واصلین به حق، در یافتی و درونی است که نفس در مرحله ای پایین تر از یقین به آن آگاهی پیدا می کند و با آن هماهنگ می شود بدون این که مبدا حقیقی این آگاهی را دریابد... کلمه کشف مانند الهام که در روانشناسی جدید از ان استفاده می شود حتی نزد آن های که این الفاظ را به کار می برند در ابهام غوطه ور است. این معانی با «ضمیر ناخودآگاه»  ارتباط دارند، و این ضمیر همان طور که از نامش پیدا است از آگاهی و شعور فاصله بسیاری دارد[24].
تفاوت نظريه تجربه ديني با مكاشفه عرفاني
صرف نظر از تفاوت هاي اين دو مسأله از نظر تاريخ و از نظر عوامل پيدايش و ظهور، مهمترين تفاوت آنها در اينست كه در مسيحيت، تجربه گرائي عمدتا در محدوده ای دين مطرح شد اما در اسلام كشف شهود در محدوده علومي مانند حديث و كلام و عرفان باقي ماند و هرگز براي اثبات اصل دين و ايمان به كار نرفت .
به تعبير ديگر ميان اينكه بگويم عارف مدعي است خدا يا ملك يا نفس خود را مشاهده كرده است و اينكه قائل شويم دين و وحي امر تجربي و عرفاني اند تفاوت مي كند[25] .
از طرفی، این نکته را هم نباید از یاد برد که فرود آوردن وحی را تا سرحد تجربه، از وحیانی بودن آن می کاهد چون به تصریح دانشمندان تجربه ابطال و تکرار پذیر است طی تجربیات بعدی امکان دارد تجربیات جدیدی نتیجه دهد.
مفهوم وحي و رياضت
بعضي از منتقدین گفته اند وحی نتیجه ریاضت پیامبران است که به تواتر شنیده ایم، افرادی در پرتو ریاضت به مقام هایی رسیده اند و در هایی از غیب به روی خود گشوده اند تا آن جا که از امور پنهانی خبر می دهند و مطالبی می گویند که اتفاقا با واقعیت تطبیق می کند. از نظر روانشناسان نیز امروز این حقیقت است. بناء چه اشکالی دارد که وحی و نبوت را نیز از همین راه توجیه کنیم؛ بویژه حالات پیامبران- پیش از نبوت هم چون مرتاضان بوده یعنی از اجتماع دوری می گزیدند.
در جواب باید گفت که از مطالعات حال مرتاضان و پیامبران پاسخ این شبهه روشن می شود زیرا مرتاضان اشتباهات غیر قابل انکاری دارند در صورتی که پیامبران هیچ گونه اشتباهی ندارند و نیز نتایجی که از کار مرتاضان به دست می آید همیشه به صلاح بشر  نیست و غالبا کار های آن ها جنبه نمایشی دارد. مرتاضان بگقته های خود اعتماد کامل ندارند و هر گز دیده نشده کسی در اثر ریاضت یک برنامه جامع و مفیدی که بتواند اساس یک زندگانی اجتماعی باشد تحویل جامعه دهد از  طرفی اعمال آن ها که از طریق ریاضت به آن ها رسیده اند محدود است در صورتی که پیامبران از این نظرها درست نقطه مقابل آن ها قرار دارد. آن بگفته خودشان ایمان دارند دستورات و برنامه های مفید اجتماعی آورده اند و هیچ گونه محدودیتی در برنامه های شان ندارند. هم اکنون اگر کار نیکی در جامعه بشری اگر وجود دارد هنوز از اثر دستورات ثمر بخش انبیا است[26].
عبدالکریم سروش و مفهوم وحی
أقاي دکتر سروش وحی را یک تجربه ی درونی پیامبر می داند معتقد است که این تجربه ی درونی یک تجربه ی تکرار پذیر است و باید در همه زمان ها تکرار شود. او می نویسد: «در این تجربه، پیامبر می بیند که گویی کسی نزد او می آید و در گوش و دل او پیام ها و فرمان هایی را می خواند و او را مکلف و موظف به ابلاغ آن پیام ها به آدمیان می کند و آن پیامبر چندان به آن فرمان و آن سخنان یقین می آورد و چنان در خود احساس اطمیان و دلیری می کند که آماده می شود و در مقابل همه تلخی ها و تنگی ها و حمله ها و دشمنی ها یک تنه بایستد و وظیفه خود را بگذارد[27].
در جای دیگر می نویسد: «امروز هم باید دین را چون تجربه انگاری در حال تحول و تفاعل و توالد نه چون ایده ئولوژی بسته و پیشاپیش تعیین و تمامیت یافته عرضه کرد همان تفاعل و تلائمی که تجربه دینی پیامبر با بازنگری بازیگران عصر او و نیازها و پرسش ها و ذهنیاتشان داشت امروز هم باید میان تجربه دینی و بازنگری بازیگران عصر برقرار شود و گر نه انسان جدید اگر خود را مخاطب دین و شرکت کننده در تجربه دینی معاصر نیابد از در تسلیم و تفاهم در نخواهد آمد[28].
البته كه تجربه انگاری وحی کار نادرستی است، درست است وحی یک امر درونی است اما هیچ دخل و تصرفی را نه می تواند صاحب وحی انجام دهد، آن چه که در کل در مورد وحی مطرح است تکرار ناپذیری وحی است این بدین معنی است که ماهیت وحی نه می تواند تحت تجربه ای افراد دیگر در آید؛ سروش به راحتی آن را به افراد دیگر تسری می دهد که هر کس در هر زمانی می تواند این تجربه را پیدا کند. اما واقعیت آن است که حقیقت و ماهیت «وحی» را جز صاحب وحی کسی دیگر نه می داند.
حقیقت وحی
در مورد ماهیت وحی سخن ها بسیار گفته شده، پژوهشگران و نویسندگان همه به رشته ها و تخصص شان وحی را تحلیل کرده اند، تحلیلات عقلی، فلسفی، و... اما در واقع درک ماهیت وحی از ادراکات بشری ما خارج است؛ چه بسا داخل شدن در این وادی مرموز، نویسنده اش را به کژراهه ببرد، چون منبع اصلی که باید وحی را از آن جا بشناسیم همانا شخص پیامبر ص است و بعد از آن می توان به آن چه که در قرآن و سنت آمده، اکتفا کرد؛ یا هم باید متعبد بود. وحی در قرآن همان ابلاغ وحی به پیامبر است چه از طریق فرشته یا به طور مستقیم یا هم از وراء حجاب؛ خدای متعال می فرماید: «و ما كان لبشر أن يكلمه الله إلا وحيا أو من وراء حجاب أو يرسل رسولا فيوحي باذنه ما يشاء إنه علي حكيم الشوری/51» و هيچ بشرى را نشايد كه خدا با او تكلم كند، مگر به طريق وحى، و يا از وراء حجاب، و يا آنكه رسولى بفرستد پس به اذن خود هر چه مى خواهد به او وحى كند كه خدا بلند مرتبه فرزانه است.


نتیجه
از آن چه که در این مقاله آوردیم نتایج ذیل به دست می آید
1.  مفهوم وحی کاملا یک مفهوم مغلق و اسرار آمیزی است که درک حقیقت آن از ادراکات بشری خارج است.
2.  وحی در قرآن به معانی مختلفی استعمال شده اما آن چه به در تقسیمات مفاهیم آمد وحی رسالی و یا ابلاغی مخصوص پیامبران است.
3.  در باره ای این که آیا وحی یک امر ممکن است یا خیر؟ آوردیم که این امر ممکن است چون انسان دارای دو بعد جسمانی و روحانی است بعید نیست که به واسطه بعد روحی اش به عالم غیب یا وحی ارتباط بر قرار کند.
4.  فرق وحی با الهام در این است که الهام کاملا یک امر شخصی و کدام اثرات اجتماعی در پی ندارد اما وحی ثمره ها و فواید اجتماعی دارد، از جمله وضع قوانین و احکام برای آسودگی بشر از اهداف وحی است؛ از طرفی پایین آوردن وحی را تا سرحد تجربه ای باطنی پیامبر یک امر نادرست و نامعقول است، وحی فراتر از تجربه و حس تعقل انسانی است؛ عقل ناقص انسان نه می تواند یک امر آسمانی و الهی را بشناسد و بشناساند.
5.  وحی و ریاضت، تفاوت های جدی و انکار ناپذیری دارند، مرتاضان اشتباهات شان غیر قابل انکار است، اما صاحبان وحی کوچکترین اشتباهی نکرده اند؛ کار و نتایج کارهای مرتاضان به صلاح و فلاح بشر نیست، اما کار پیامبران الهی همانا سعادت دنیا و آخرت انسان است.
6.  خطای دکتر سروش و امثال ایشان در این است که آن ها مصدر و منبع وحی را نادیده گرفتند، با عقل ناقص بشری وارد تحقیق وحی شده اند، در اصل مقصد آن ها خدشه دار کردن دین و شریعت است نه تنها وحی.



منابع اين مقاله:
[1] ابن منظور، محمد بن مكرم بن على لسان العرب بیروت: دار صادر، 1414 هجری. ج 15، ص 379.
[2]  طبرسی، امین الاسلام، فضل بن حسن ترجمه ای مجمع البیان مترجم و محقق: علی کرمی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مرکز چاپ و انتشارات، 1380، ج 7، ص663.
 [3] مصباح يزدي، محمد تقي - راهنماشناسي - قم: مركز مديريت حوزه عليمه قم، 1367، ص 21.
[4]  سعیدی روشن، باقر وحی شناسی تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1375، ص 10.
[5]  شیخ طوسی، ابی جعفر محمد بن حسن - التبیان فی تفسیر القرآن نجف الاشرف: مکتبه الامین، 1388 قمری، ج 8، ص 123.
[6]   طباطباییی، محمدحسین ترجمه تفسیر المیزان مترجم: سید محمد باقر موسوی همدانی، قم: جامعه مدرسین حوزه ای علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1363، ج 12، ص 424.
[7]  طبرسی، امین الاسلام، فضل بن حسن ترجمه ای مجمع البیان مترجم و محقق: علی کرمی ، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مرکز چاپ و انتشارات، 1380، ج 8، ص565.
 [8]  مکارم شیرازی، ناصر، با همکاری جمعی از نویسندگان - تفسیر نمونه تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1355، جلد پنجم، ص 522.
[9]  مناع القطان، بن خلیل - مباحث فی علوم القرآن ، ریاض: مکتبة المعارف، 1421 هجری، ص 29.
[10]  سعیدی روشن، باقر وحی شناسی تهران: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1375، ص 78.
[11]  معرفت، محمدهادی تلخیص التمهید قم: موسسة النشر الاسلامی، التابعة لجماعة المدرسین1416 قمریه. ج1، ص13.
[12]  طباطبایی، محمدحسین – همان ج18، ص116.
[13]  طباطبایی، همان ماخذ ص 116.
[14]  طباطبایی، همان ماخذ، ص. 117
[15]   معرفت، محمدهادی همان ج1، ص17،
[16]  مطهری، مرتضی مجموعه آثار قم: صدرا، 1367. ج4، ص294-295.
[17]  مطهری همان، ج 4، ص 296.
[18]  سبحانی، جعفر فروغ ابدیت  - ص218، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ای علمیه قم، 1383
[19]  سعیدی روشنهمان منبع ص 66..
[20] سعیدی روشن، همان ص 67.  
[21]  رامیار، محمود- تاریخ قرآن تهران: امیرکبیر، 1369. ص 145 و 148.
[22]  سعیدی روشن، باقر مجله بینات سال دوم شماره هشت، ص 63.
[23]  شفیعی، علی مجله بینات سال یازدهم، شماره 41، ص 25.
[24]  شفیعی، علی همان منبع ص25.
[25]  فعالی، محمدتقی - تجربه ديني و مكاشفه عرفاني - پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي ، 1385  ص 99.
[26]  سبحانی، جعفر مجله مکتب اسلام سال چهل و هشتم شماره چهار ص 8.
[27]  سروش، عبدالکریم بسط تجربه نبوی تهران: صراط، 1387، ص 3،
[28]  سروش، عبدالکریم همان ص28.

هیچ نظری موجود نیست: